-
صدای وجدان ما
22 آذر 1389 04:13
در اینه نگاه کن.چه میبینی؟ کت شلوار شیک وگران قیمتت را که هیکل بی قوارت را پوشانده است یا صورت هفت قلم ارایش کرده ات راکه چهره واقعی تو را پنهان کرده است. بیا این بار نگاه عمیق تری به اینه بیانداز.خودت را میشناسی؟ هدفت در زندگی چیست؟ به اینه درونت خوب نگاه کن. ایا از انچه هستی رضای هستی؟ از خودت خجالت نمی کشی؟ این...
-
کوله بار
19 آذر 1389 21:28
با نفس های خسته و باصدای در گلو شکسته در ان خلوت تلخ از حسرت عمری که گذشت در نور کمرنگ شمع نیمه سوخنه بدون هیچ فریاد در سکوتی بی فرجام داستان زندگیش را با خطی اشفته با دلی زخم خورده با چشمانی خیس با صورتی تکیده با غمی که دیگر پنهان نیست با بغض بیگناهی بر دفتری پاره که در میان صندوقچه شکسته اش پیدا کرده بود نوشت نوشت...
-
تو مال خودت نیستی
12 آذر 1389 10:46
در اینه دیدمت تو , من بودی و من تو در چشمانت میدیدم خودم را , که به من نگاه میکردی قلبم به درد میامد , وقتی تو با صدایی که تنها من میشنیدم میگفتی از نا گفته ها , از رازهای پنهان و دستهای تنها مانده چشمانت برایم غریب نبود سالها بود که انها را در اینده دل دیده بودم میدانستم چه را طلب میکنند قلبی را میخواستی که برایت...
-
مشکن دلم را
10 آذر 1389 13:56
بگذار محو باشم کمی کمرنگ بگذار سایه باشم اما بی رنگ بگذار کم گویم کمی اندک بگذار باز ایم ارام با شاخه گلی در دست بگذار باز ایم ارام , ولی دلچسب بگذار بمانم ای رفیق , ای دوست مشکن دلم را با لب تیز سنگ فریبا.ستاری