سهم من از خودم هیچ نبود
قسمتم از تو هم هیچ نبود
حقم در این دنیا به تاراج رفت
سهم من از همه دنیا هیچ بود و هیچ نبود
هر چه خواستم از خدایم نشنید
حیف او هم خواستش با من همراه نبود
سحت میگذرد تا هر روز تا به پایان برسد
ای کاش در قلبم از عشق هیچ نبود
فریبا ستاری
کاش قلبها شکستی نبود
کاش سنگها انداختنی نبود
انجا که قلبها شیشه ای اند
کاش سنگها دیدنی نبود
فریبا ستاری
زمانی زیبا پرستی برای عشق بود و مستی
همین زیبا پرستی بود که رنج هستی را از یادمون میبرد
مگر غیر از این است که خدا ادم و حوا را برهنه افرید و این همه زیبایی به حوا داد
کاش کمی هم ظرفیت به ادم میداد تا ادم باشه
انوقت حوا مجبور نبود که زیباییهایش را در تاریک خانه پنهان بکنه
مسافری بودم که در مسیر زندگی خود را از یاد برده بود. روزی با حوصله در اینه نگاه کردم چند شیار باریک کنار لبها خودنمایی میکرد , گوشه چشمهایم هم بی نصیب نمانده بود , تارهای سفید در لا به لای موهایم مرا پخته نشان میداد .چهره ام تغییرکرده بود. با خود فکر کردم حتما از بازی روزگار است. انکه در اینه میدیدم ان کسی نبود که این راه را سالهای پیش شروع کرده بود. در اینه خودم را دوباره دیدم و باز شناختم.با جرات به خود بالیدم که در تمام این مسیر دشوار لحظه ای از جاده منحرف نشدم اگر زمین خوردم باز از جا بلند برخاستم . فراموش نکردم که چه کسی بودم و حالا چه کسی هستم. اگر چه خود را از یاد برده بودم ولی خود را گم نکرده بودم .
...
در دنیایی که زندگی میکنیم هر کس به دنبال چیزیست ادما یا از هم استفاده میبرند یا از هم سو استفاده میکنند و از هم درد اورتر , ادمهایی هستند که به دیگران اجازه سواستفاده رو میدهند.
این اهنگ رو خیلی دوست دارم .حدود بیست سال پیش ان رو برای اولین بار شنیدم. شاید به خاطر شعرش باشه یا اهنگش شاید هم صدا خوانندش و ان چشمهای گیرایی که داره در کل همیشه از شنیدن ان لذت میبرم
Sweet Dreams Lyrics
...
او را میبینم که در رویایی دروغین در هم خورد میشود
من زنی را میبینم که قطره قطره اب میشود
او را میبینم نه با گذشت زمان که بیهوده پیر میشود
من زنی را در اینه میبنیم که تمام میشود
او را میبینم که برایم غریب میشود
ف . ستاری
تو را چون سیگاری دود کردم
تلخ بودی
مدتیست ترکت کرده ام
حالا بهتر نفس میکشم
ف . ستاری
چه شب ظالمیست امشب
کاش بود روزنه ای برای نور
کاش نبود اواز ان بوف کور
پایم خونین از سنگی تیز
ترسم از این تاریکیها نیست
شبی ست برای پرواز بدیهاست
دلم گرفته از این هم تاریکیها
تو دانی که از صدای شب بیزارم
باز هم به امید سپیده بیدارم
فریبا . ستاری
سلام ای دوست
من همان ستاره ای سرگردانم
که از برای تو تا بدینجا امده ام
اه, چه سخت است
راه بازگشت بس دیر است
خاک بر چشمان
اشک بر مژگان
تشنه ام , تشنه ی قطره ای از محبت
تشنه کلامی یا نشانی
از عشق از لطافت
من ان ایینه شکسته ام
چهره ام را ببین چگونه شکست
رنگم را ببین چگونه به زردی نشست
نمی بینی در ازدحام زندگی گم میشوم
در همهمه های مردم زود خاموش میشوم
شعله های سرکشت وجودم را به خاکستر میکشد
اینجا سرد است بگیر مرا در اغوشت
بزودی مانند ستاره ای خاموش میشوم
راه بازگشت بس دیر است
پایان چه نزدیک است
فریبا ستاری