شروعی دیگر

کنار پنچره ام کبوتر سفیدی نشسته است

میترسم از جایم تکان بخوردم

میترسم حرکت نسنجیده ام فراریش دهد

سفید است یک دست

قبلا ها داشتم شبیه اش را

ولی روزی رفت و دیگر برنگشت

کمی گنگ از ان حادثه نگاهش میکنم که مبادا این هم پریدنی باشد

پس ارام برایش شروع به خواندن میکنم

به طرفش میروم

او تکانی نمیخورد

من همچنان میخوانم

کبوترم با چشمهایش میگوید " ایا اماده ای ؟ "

پنچره باز است

من هم هوای پرواز دارم  

 

 

 

فریبا ستاری 

 

۹۰/۱۱/۸