دلبر رعنا

 

دام نهادم که تو را روزی گرفتار کنم

خود ندانسته در دام تو گرفتار شدم

خواستم این بود تا سحر تو را به زنجیر کشم

خود ندانسته افسون ان دو چشمان خمار تو شدم

هوس این بود با شراب عشق تو را مست کنم 

اما با جرعه ای از عشقت خود مدهوش شدم

                   حال که افتاده ام در دامتو               

 خراب ان چشمانتو

  مست از جام شرابت

باید اقرار کنم خوش به انم که در این عشق 

 اسیر دست تو دلبر رعنا شدم

 

 

  

 

مهر  /   ۸۸ 

 

فریبا .ستاری