پرنده کوچک دلم
صدای رعد و برق میاد
نترس
هوا تنگ است
صبر کن
این ابرها باور همراه اورده اند
بهار سبز در را ه است
ندا اید از اسمان
دوباره لاله ها سبز میشوند
دوباره بوی عطر گل سیب
تو را مست خواهد کرد
صبر کن
بهار سبز در راه است
۱۰ اسفند ۸۸ فریبا ستاری
سال جدید بر همگی مبارک
زیر خاک
قلبم نخواهد شکست
خاک خواهد شد
دستهایم دیگر التماس نخواهند کرد
خاک خواهند شد
اسوده خواهم خوابید
در ان بستر سرد خاک
روحم دیگر ازرده نخواهد شد
ازاد خواهم شد
بر روی خاکم لاله بکارید
میدانم که در بهاران
دوباره زنده خواهم شد
فریبا ستاری
غفلت
..............................
در کوچه پس کوچه های زندگی
به یاد دارم ان بوسه ای که از من ربوده بودی
در شکار لحظه ای در کمینم نشسته بودی
تا چشم بر هم زدم تو شهد لبم نوشیده بودی
در ان خلوت شیرین برای اولین بار
وجودم را تو به اتش کشیده بودی
همچون مستی بردیوار تکیه کردم
تا به خود امدم نبودی رفته بودی
ف .ستاری دی / ۸۸
فریبا ستاری
چشمانش را گشود.همه جا ساکت بود.زمین سبز را بویید.قطره زلال شبنم روی گل سرخ بر گونه هایش چکید.به افق نگریست.رنگین کمان چقدر زیبا بود.به سجده افتاد.دست مهربان خدا او رابه ارامش رسانده بود
فریبا ستاری
با صدای بلند گریه کن
با صدای بلند خدا را صدا کن
دست به اسمان ببر و خوب دعا کن
بغض در گلو خاموش مکن
خوب فریاد کن
در تنهایی گریه مکن
مرا هم صدا کن
فریبا ستاری
سهم من از خودم هیچ نبود
قسمتم از تو هم هیچ نبود
حقم در این دنیا به تاراج رفت
سهم من از همه دنیا هیچ بود و هیچ نبود
هر چه خواستم از خدایم نشنید
حیف او هم خواستش با من همراه نبود
سحت میگذرد تا هر روز تا به پایان برسد
ای کاش در قلبم از عشق هیچ نبود
فریبا ستاری
کاش قلبها شکستی نبود
کاش سنگها انداختنی نبود
انجا که قلبها شیشه ای اند
کاش سنگها دیدنی نبود
فریبا ستاری
زمانی زیبا پرستی برای عشق بود و مستی
همین زیبا پرستی بود که رنج هستی را از یادمون میبرد
مگر غیر از این است که خدا ادم و حوا را برهنه افرید و این همه زیبایی به حوا داد
کاش کمی هم ظرفیت به ادم میداد تا ادم باشه
انوقت حوا مجبور نبود که زیباییهایش را در تاریک خانه پنهان بکنه