کوچه ای به نام زندگی

 

 

از کوچه ای که نامش زندگیست میگذرم تا به پایان برسم

نمیدانم چرا به این کوچه قدم گذاشتم

در این کوچه درهای زیادی را زدم

صدای در کودکی شیرین بود از پشت ان صدای خنده میامد

 وقتی در عشق را زدم صدایش مرا به اوج برد  

 کمی جلو تر از پشت ان در صدای نوزادی به گوشم رسید

او را در اغوش گرفتم تا دوباره عاشق شوم

درهای پیروزی , درهای شکست

 درهای علم ,درهای اگاهی,

 درهای امید و نا امیدیها را هم زدم

و حالا بعد از در پیری فقط یک در مانده که ان هم در انتهای این کوچه است

چه صدایی خواهد داشت نمیدانم شاید ارامش