ای عاشقان

پس چه شد  ان قولها  ان وعده ها

پس کجا رفت  ان ارزوها  ان خنده ها

 

دل شکست  از درون  با دردها از غصه ها

خون چکید  از قلبها  از درون دیده ها

 

شد فراموش  ان سازهای خوشنوا

شد شهید ان امید ها  ان خواسته ها

 

به زیر خاک رفتند ان دلها  ان دستها

 پس چه شد  ان نورها   الاله ها

 

پس کجا رفتند ان همه یاسهای پرپر شده در راه ها

خون بهای جان بر کف داده ها

 

سوخت دلها  زان  دردهای نا اشنا

خون نشست بر گلبرگ سرخ لاله ها

 

بگذار نگویم بیش از این  بیدادها  فریادها

نیست او خواهان ناله های غمگین این سازها 

 

ندارم توانی دگر  ای عاشقان

خسته ام از این همه بیراهه هاو کج راهه ها

 

گیرید دستانم را تا بنیاد کنیم  ان ویرانه ها

تا از نو بسازیم کاشانه ها ان شهرها

 

باید گرم کرد دلهای مشتاق عاشقان 

باید گرفت دستهای محتاج ان دلداده ها

 

فریبا ستاری......تابستان 87