مزاح

 

یک روز خسرو را نقاشی کردم با گل سرخی

فروغ با سیبی در دست

سهراب را با بوم نقاشی

در کنارش بود فریدون مشیری

کمی به خود امدم گفتم :چه غلط ها

تو را چه به شعر و این جور حرفا

برو بشور تو ظرفهایت

شامی بپز برای مهمانهایت

خانه ات را گرد و خاک گرفته

برو برنجت ته گرفته

اگر مادر شوهرت بود حی و حاضر

تو را از وسط میداد ج...........!!!!!!!! 

 

 

ف ستاری