-
با بهار بیا
15 فروردین 1397 00:35
با بهار بیا بیا با عطر شکوفه ها بنشین بر سر شاخه ها همراه با قطره های باران بزن بر شیشه ها با نسیم بهاری بیا و نوازشی باش بر برکه ها باز هم برگرد با پرنده ها از سفر های دور با بهار بیا زودتر بیا این روزها ، ماهها و فصل ها مثل باد میگذرن نگران دیر شدنم زود بیا فریبا ستاری ادمونتون درجه هوا منهای شش
-
انکه با تومیماند
14 مهر 1396 08:00
بیرون پنجره تنهایی من درختی روییده است برگهایش سبز میوه اش شیرین باد با برگهایش تمرین رقص میکند هر روز گاهی با لباس ابی ارامشم زیر ان می نشینم سرگرم تماشای پرنده گان بازیگوش میشوم قلبم همراه با زدن بالهای کوچشان شاد میزند با خود فکر میکنم بگذار بگذرد انچه گذشت انکه با تومیماند هنوز خداست فریبا ستاری
-
بی ریا
27 مرداد 1396 21:01
هیچوقت دلم نخواسته است کسی برایم گل ارگیده را روبان بزند . همیشه عاشق گلهای وحشی کوهستان بوده ام بی روبان بی زر ورق همیشه دلم میخواسته است ان ادمی که میخواهد به من دسته گلی هدیه کند دستهایش بوی گل های وحشی تازه چیده شده بدهد
-
دلم میلرزد
11 فروردین 1396 19:05
باز هم بهار باز هم خواهش نسیم لطیف صبحگاهی باز هم نگاهی به سوی پنجره های نیمه باز باز هم تمنای شنیدن صدای مست قناریهای همسایه باز هم نوازشی برای چشمان باز بعد از دیدن سبزی نشسته بر شاخه های خواب الود باز هم شنیدن خنده های کودکانه در لباسهای نو باز هم لذت دیدن پریدن گنجشگان بازیگوش از شاخه بر شاخه ای دیگر ناگهان صدایی...
-
کابوس یک زن ایرانی
17 دی 1394 03:02
اون شب که دیدمش تنم لرزید. خیلی بزرگ بود. یعنی تا اون روز من این اندازه شو ندیده بودم .تا اومدم به خودم بیام یهو گم شدو من با ترس از اینکه ممکنه بیاد روی پام تمام مدت پاهام رو روی مبل جمع کرده بودم . با دلهره زیاد ان شب روگذروندم . روز دوم همون اول صبحی دوباره دیدمش . انگاری که داشت بهم دهن کجی میکرد .سریع اسپری بدست...
-
پاییزم
24 مهر 1393 07:29
من خود پاییزم برگهای ریخته بر زمین تمام کار من است نقاشی را دوست دارم هر سال دستی بر بوم طبیعت میزنم رنگینش میکنم تا تو یک بار دیگر عاشقم شوی فریبا ستاری
-
نفس
1 اردیبهشت 1393 01:15
تو بودی که پنجره معنا گرفت تو امدی باران باریدن گرفت خاطره ها به یادم نمی ماند تا یاد تو در خاطرم جا گرفت نفس نبود نفس سینه برای تو نفس کشیدن یاد گرفت خواب به چشمم نمیاد تا چشمانم خواب دیدن تو را یاد گرفت فریبا ستاری
-
من تو را دوست میدارم
22 دی 1392 06:40
میترسم از چشم شور و گوش شیطان من تو را بعد از این ساکت دوست میدارم هم در خواب هم در بیداری من تو را در دل دوست میدارم در شعر یا در داستان وای کسی نشنود صدای عشقم را من تو را بیصدا دوست میدارم چه بگویم چه نگویم خود میدانی من تو را چگونه دوست میدارم فریبا ستاری
-
رسم زمانه
5 مهر 1392 04:05
نوشیدن چای شیرین دیگر رسم نیست بیا به رسم زمانه قهوه ای تلخ بنوشیم فریبا ستاری
-
[ بدون عنوان ]
29 شهریور 1392 05:03
چشمانم مشتاقانه به دستهایت نگاه میکنند که هر بار شکسته هایم را چه مهربانانه بهم میچسبانند طعم گس این تکرار معنای زندگیست برای من اما هر بار تکه هایم زیادتر خواهند بود و هر بار ذره ای از من در جایی گوشه ای یا کناری گم میشود کمتر و کمتر میشوم کوچکتر و کوچکتر گم میشوم کم میشوم و تو برای پیدا کردنم باید همه جا را برگردی...
-
[ بدون عنوان ]
19 شهریور 1392 02:16
خواب برای چیست وقتی رهگذری چون " تو " ندارد فریبا ستاری
-
حرف این روزا ...
4 شهریور 1392 23:43
دلتنگی به کنار دلم گیره ! فریبا ستاری
-
زندگی بازی نیست
25 مرداد 1392 05:33
زندگی برای خیلیها مثل یک بازی میمونه . مثل نون بیار کباب ببر ... مثل من قایم میشم تو منو پیدا کن ... مثل یک قول و دوقول ... وقتی بچه بودیم حال میکردیم یا این بازیها ... حیف که گاهی فکر میکنیم که هنوزم بچه ایم ... غافل از اینکه گاهی نون رو می بری و خودت کباب برمیگردی یا قایم میشی و طرف رو سرگردون میکنی برای پیدا...
-
فرشته ی من
15 تیر 1392 23:43
سخت ترین درس زندگیم این بود که یاد بگیرم " تو می ایی که نمانی " و چقدر این درس برای من سخت و نفس گیر است هیچ امدنی برای ماندن نیست حتی فرشته ها هم روزی خواهند رفت انها زود می ایند و زود هم می روند زود می ایند به موقع و بدون هیچ تاخیری درست سر بزنگاه و زود میروند خیلی زودتر از انتظار درست همان موقع که تو دل...
-
تو
26 خرداد 1392 01:58
تمام قاصدکها خبر از تو میاورند که نیستی انها نمیدانند که سند عشق را به نام تو زدم ! فریبا ستاری
-
نفس
3 خرداد 1392 02:27
تمام خیالهای دنیا را کاشتم سبز شدند من خوش خیال نبودم واقعیت همانی بود که خیال میکردم فریبا ستاری
-
صندوقچه ای دیگر
30 فروردین 1392 15:00
تمام انگیزه هایم تمام غریزه هایم تمام ارزوهایم تمام رویاهای توهم زده ا م و تمام زن بودنم را درون صندوقچه ای میگذارم همه اش مال تو تو هر چه خواهی با ان بکن چشمانم مشتاقند برای کمی بیخبری چقدر بیخوابی چقدر بیخوابی فریبا ستاری
-
بهار 92
11 فروردین 1392 12:25
باز هم بهار باز هم خواهش نسیم لطیف صبحگاهی باز هم نگاهی به سوی پنجره های نیمه باز باز هم تمنای شنیدن صدای مست قناریهای همسایه باز هم نوازشی برای چشمان باز بعد از دیدن سبزی نشسته بر شاخه های خواب الود باز هم شنیدن خنده های کودکانه در لباسهای نو باز هم لذت دیدن پریدن گنجشگان بازیگوش از شاخه بر شاخه ای دیگر ناگهان صدایی...
-
امید
9 شهریور 1391 09:56
در پشت این ابرها خورشید در انتظار من است ابرها ببارید که اسمان دلم هنوز هم روشن است این زمین سرد است ولی دوباره روزی سبز خواهد شد این سکوت خود گویای رازهای نگفته من است انتظار نمیکشم که هر که امدنیست خود میاید درها را باز میگذارم این گواه باور من است حدیت دیدن گرمی و سردی روزگار نیست هر چه هست داستانی به خط خود من است...
-
شروعی دیگر
15 مرداد 1391 04:14
کنار پنچره ام کبوتر سفیدی نشسته است میترسم از جایم تکان بخوردم میترسم حرکت نسنجیده ام فراریش دهد سفید است یک دست قبلا ها داشتم شبیه اش را ولی روزی رفت و دیگر برنگشت کمی گنگ از ان حادثه نگاهش میکنم که مبادا این هم پریدنی باشد پس ارام برایش شروع به خواندن میکنم به طرفش میروم او تکانی نمیخورد من همچنان میخوانم کبوترم با...
-
باور !
15 مرداد 1391 04:13
کمی ان طرف نه دورتر از من کمی نزدیک به باورهایم دوباره میبینم که شک خود را برای دلم نشانه گرفته است ایا باورش کنم یا نه شک را میگویم دنیای سیاهیست زندگی در تردید شاید هم نه ! حفاظیست برای ابله حساب نکردنم تو بگو هر چه دلت میخواهد من میگویم اینده همه چیز را برایم روشن خواهد کرد هر دو گوشم را دروازه میکنم یکی برای ورود...
-
نگران من نباش
5 مرداد 1391 03:44
یه زمانی برای دلم گل میخریدم اما امروز باید باز هم به خرید روم چسب زاری دانه ای چند است چندتایی لازم دارم شکستنش با تو قلبم را میگویم چسباندش با من تگران من نباش چاره بی چاره گی ش هم بامن کاش درکم کم بود و به مقدار زیادی خودخواه چقدر فهمیدن درد دارد میدانم دغدغه هایت بسیار است یکیش را کم کردم خودم را میگویم نگران من...
-
دیر
5 مرداد 1391 03:41
تو مثل ان قناری خوش صدایی هسنی که اواز خواندن را خوب میداند . مستم میکنی و گیج . افسوس که بالهای پروازت را چیده اند . هیچ میدانستی تو نیازی به قفس نداری ؟ تو پرواز را فراموش کرده ای . گاهی دوست دارم پنجره را ببندم . زود پیر شدی . برای تو زود بود .
-
مرا ببوس برای اخرین بار
5 مرداد 1391 03:39
مرا ببوس مرا ببوس برای آخرین بار ترا خدانگهدار که میروم بسوی سرنوشت بهار ما گذشته گذشته ها گذشته منم به جستجوی سرنوشت گم شده بودم درعالم خیال خودم ...خوب و بدش رو کاری ندارم ولی فکرهای خودم بودم و دنیایی که مال من بود... که صدای خواننده دوره گرد من را از خلوتم بیرون اورد . صداش عجیب گیرا بود ... جوان بود . این اهنگ و...
-
وقتی که دیر میشه
5 مرداد 1391 03:37
انقدر در خیالت گم خواهم شد که دیگر نتوانی در واقعیت پیدایم کنی انقدر دور خواهم رفت که دیگر دستت به من نرسد انقدر شنا یاد خواهم گرفت که در عمق هیچ دریایی صیدم نخواهی کرد انقدر در تاریکی قدم خواهم زد که با هیچ چراغی در دل شب دیده نخواهم شد در رویاهای دور شناور در تاریکیهایی که خود نخواسته بودم برای همیشه پنهان خواهم شد...
-
به یاد دوستی که باید با خاطراتش زندگی کرد
5 مرداد 1391 03:34
ای حجم تاریک دلتنگی ای انبوه صداهای تو خالی ای قولهای به خاک کشیده قاصدک دیگر مرد ستاره های روشن اسمانش دانه دانه سوخت و پژمرد نفسهایش دیگر رو به خاموشیست دیگر لبهای شیشه ایش را هوس بوسه ای نیست هر دم تنش سرد میشود سرد دیگر از او صدایی نیست همه امیدهایش را مرگ در قحطی روشنایی بلعید توده سیاه شب او را از همه ما دردید...
-
اولین حرف حق امسال
13 فروردین 1391 11:55
بهار امسال هوایی ازادی دارد خداحافظ دورغ و ریا
-
اخرین حرف امسال
28 اسفند 1390 15:38
سلام زغال !!! امسال زمستون رو هم با رو سفیدی گذروندم ... لطفا به من افتخار نکن
-
وسوسه
23 اسفند 1390 20:21
میخوام بدانم ... ایا شعله درون قلبم , یا تصویر رویا شبانه ام , خواهی شد؟ ایا دلیل ضربه های قلبم , دنیای قابل لمسم , یا افتاب پنجره ام ,یا نور ماهم , تا اخرین نفس , دلیل بودنم , خواهی ماند؟ ایا نوازش شبانه ام یا بوسه ای برای لب تشنه ام , دور از چشم ملامت گران خواهی بود؟ سرزنشم مکن ایا تو شریک این سیب از بهشت اورده ام...
-
خواهش
21 اسفند 1390 13:34
حسی را گم کرده ام کاش دوباره ان حس را به من هدیه میدادی و مرا با خود میبردی به ان دورها به اسمانها بالاتر از ابرها در میان کهکشانها فقط برای یکبار تا حس زیبای بودن در من دوباره جوانه زند فریبا ستاری