ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سربریز از عشق و دلبستگی،
به سبکی پری در آسمان،
چون پروانهای رها در بادم.
دلم دریاییست،
با امواجی آرام که در وجودم
خانه کردهاند،
و عشقی که چون نسیمی نرم
بر جانم میوزد.
بگذار از دلبستگیهایم برایت بگویم،
که چون برگهای رنگین
در باغ خیالم میرقصاند.
محبت به مانند بارانی نرم بر زمین روحم میبارد
تا لبخند را بر لبانم بنشاند.
نمیدانی که سبکی این لحظات
مرا چگونه به اوج میبرد،
تا جایی که فارغ از زمان و مکان
تنها با تو
پرواز کنم،
مانند پرندهای آزاد
با تمام عشق و دلبستگی،
خود را به تو
و تو را به خویش
پیوند زنم.
هیچ میدانستی؟
در دنیایم
تو تنها آسمانی هستی
که در آن پر میکشم؟
فریبا ستاری
اول از خودمان شروع کنیم.
از جایی که شاید فراموش کردهایم،
از درون خودمان.
آنجا که هنوز در اعماق روحمان جرقههایی از امید و زندگی پنهان است.
وقتی نورِ آگاهی به قلبمان میتابد، میفهمیم که تغییر از همین لحظه آغاز میشود،
از یک تصمیم کوچک.
اگر میخواهیم دنیای اطرافمان را زیباتر کنیم، باید اول آینهای باشیم برای انعکاس نوری که در خودمان پیدا کردهایم.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
#فریبا ستاری
میگویند
دزدی کار بدیست،
اما من دزد شعرهایت هستم،
همینطور عکسهایت،
گاهی هم صدایت را،
میان زمزمههای باد،
در نفسهایم پنهان میکنم.
کسی چه میداند؟
شاید در خیابانهای خاموش شهر،
دستم را در دستت گذاشته باشم،
بیآنکه بفهمی،
بیآنکه بگویی: «برو!»
گاهی هم زیر باران،
با تو قدم میزدم،
بیآنکه بدانی،
بیآنکه بپرسی: «اینجا چه میکنی؟»
راستی، دروغ چرا؟
بین خودمان بماند،
خیلی هم خوب است،
این دزدیهای کوچک،
این بازیهای بیگناه.
و یک راستی دیگر،
سالهاست در نبودنت
زندگی کردهام.
اما اگر باران پرسید،
یا اگر خیابانهای شب اعتراف کردند،
یا حتی اگر قطرهای از موهایم چکید،
و لباست خیس شد،
مبادا به کسی چیزی بگویی…
یا رسوایم کنی
خودت را بزن به آن راه .
و یک راستی دیگر باز…
من شاعر نیستم،
فقط گاهی،
روی کاغذ،
به جای تو…
زندگی میکنم.
— فریبا ستاری