-
در انتظار امدنت
5 شهریور 1390 00:46
در این اشفته بازار که مرغ حق , ناحق می کشند انچه خواهی تو , انان , با نرخ خون , ان می کشند بر هر گذر فریاد حق در گلو, خون می کنند عاقبت , عاشقان را با قول و زنجیر می کشند قوت حق از گلوی گشنگان , بیرون می کشند زحمت دستان پیر , انان , با شراب سر می کشند فریاد ازادی مرغان عاشق , کوچه ها پر می کنند با دشنه ها , عاشقان را,...
-
افسوس
5 شهریور 1390 00:45
نگاهم به سیبی سرخ بر شاخه میخورد دستانم بر سرخی رویش سر میخورد از بوسه بر گونه اش دهانم شیرین میشود در میانش صد افسوس کرمی دانه میخورد ف . ستاری
-
به دنبال مجنونی دیگرم !
31 مرداد 1390 19:57
انجا که نبودی, تا شانه هایت برای گریه هایم پناهی باشد سر به دیوار گذاشتم و گریستم انجا که نبودی تا اشک از چشمانم پاک کنی استینم همراهم بود حالا که میگویی رفتنی هستی خب برو من هم سر به بیابان میگذارم تا مجنونی پیداکنم تا لیلیش باشم فریبا ستاری
-
کاری باید کرد
31 مرداد 1390 09:01
بارها شاخه های اضافه را قطع میکنی باز هم دوباره رشد میکند با خود میگویی تنه اش را قطع میکنم تا شاید از شرش راحت شوم باز میبینی دوباره جوانه میزند نه درخت زیباییست نه مفید حتی هوای زیر سایه اش هم الوده است مطمئن هستی که بودنش هم برای پایه های خانه تو ضرر دارد هم برای خانه همسایه ات و با خود فکر میکنی ایا حق من نیست که...
-
خیلی چیزها فرق کرده ...
26 مرداد 1390 02:37
اوایل که ایران امده بودیم از این سفره خونه های سنتی خیلی خوش میامد و به هر بهانه دوست داشتم به محیطی که ظاهری صمیمی داشت بریم نمیدونم شاید یاد خونه مادر بزرگم میافتادم که عصرها رو تخت کنار حوض یک فرش میانداخت حیاط را اب و جارو کرده بود و بوی خاک اب خورده به مشامم میرسید...چند تا هندوانه روی اب حوض در انتظار یک قاچو...
-
وقت ناهار
24 مرداد 1390 06:58
وقت ناهار بود. هوس کرده بودم که کمی شاعرانه حرف زده باشم. رو کردم به او و گفتم: اهنگ عشق و اشیانه این قلب پر التهاب باش صدای پرواز این بالهای شکسته عشق را درمان باش باز کن شکوفه راز اسرار دل بازگو صفای نفسهای گرم وسوزان این عاشق پر شور باش بی شعور بدون اینکه به من نگاهی کند در جواب گفت: عشق را بگذار در کوزه و برو فکر...
-
بوی عشق
20 مرداد 1390 20:30
گل سرخی را می بویدم هر روز به عشق دیدنش پر می کشیدم به خانه زود دیدمش روزی او پژمرده گلبرگهایش تک به تک بر زمین افتاده از غم ندیدنش جانم سوخت وقتی دیدم پروانه ها را ازرده سالها گذشت ......... اما عطر ان گل هنوز در خاطرم به جا مانده فریبا ستاری.........۲۴/۱/۸۸
-
کینه
16 مرداد 1390 21:17
کینه یک سفره نان زیر بغل داشت و یک کوزه اب بر دوش هر قدر از سفره اش نان میخورد و از کوزه اش اب نه سیر میشد و نه سیراب همیشه صورتش در خشم بود پاهایش خونین بود از خارهای در جاده انتقام و صورتش خراشیده از چنگهای زده بر خود کینه صورت زیبایی نداشت فقط خشم بود و بغض کینه قلب نداشت کینه هیچکس را دوست نداشت کینه همیشه تنها...
-
چرا
16 مرداد 1390 21:16
بگو "بدون تو چرا ؟ " چرا خندیدن از خاطرم رفته چرا رنگ اسمون از یادم رفته چرا اسمش در دفترم خط خورده چرا کمرنگ شده این خودکار چرا کنده شده برگ دفترهام چرا در این خونه زنگ خورده سوخته چراغهای تو ایون چرا نمیاد یک مهمون نفسم دیگه در نمیاد چرا جون از تنم در نمیاد صدای از دستم در نمیاد چرا یه دست دیگه به کمکم...
-
حسرت
12 مرداد 1390 05:48
میگفت ان پیر زن پیر دستهایم خسته قلبم شکسته چشمهایم گریان دلم بر غم نشسته پس کجا رفت ان ارزوی دیرین پس کجا رفت ان رویای شیرین من ندیدم جز ترکه ای تر من ندیدم جز ناسزای تلخ مرا بود ارزوی کودکی بور چرا قسمتم بود اجاقی, اما, کور عروسکی پاره به یک دست دگر دستش بر عصایی از چوبی سخت میگفت نالان و گریان چرا قسمتم بود اجاقی,...
-
جایی دیگر
10 مرداد 1390 21:57
-
اطمینان بی اطمینان
10 مرداد 1390 21:56
این روزا همه دروغ میگن !!! شما چطور ؟ امضا شده با قلمی که از دماغ پینوکیو درست شده بود
-
بستنی برای علی
10 مرداد 1390 21:56
تابستان گرمی بود. ان روز به اصرار همسرش پسرش را با خود همراه کرده بود. پسرش خیلی کنجکاو بود و زیاد سوال می کرد. همسرش با خواهش به اوگفته بود امروز دو تا شاگرد دارم اگر امروز علی را با خودت ببری می توانم به کارهای عقب افتاده ام برسم. چند ماهی بود که بیکار بود و پس اندازشان هر روز تحلیل میرفت. همسرش با تدریس خصوصی...
-
چشم هامو میبندم و .....
6 مرداد 1390 05:19
تنها هستم . همه سر کار هستند. دیروز با مامان حرف زدم.خیلی دلش گرفته بود. از وقتی که بابا چراغ عمرش خاموش شد مامان خیلی احساس تنهایی میکند. خیلی وقتی میشه که مامان را ندیده ام. او درایران و من این طرف دنیا. لعنت به این فاصله ها. تا وقتی که پیش هم هستیم قدر ان لحظه ها را نمی دانیم. چشمهایم را میبندم و فکر می کنم که الان...
-
مهمان ناخوانده
6 مرداد 1390 05:18
-
خانه قدیمی
6 مرداد 1390 05:16
با چه ذوقی دوربینم را برمیدارم . امروز میخواهم یادی از خاطرات کودکی کنم . بروم به ان خانه قدیمی انجا که حیاطی بزرگی داشت میخواهم در ان خانه را بزنم و اجازه ورود بگیرم یاد ان حوضی که در تابستان خود را دور از چشم مادر خیس میکردیم و ان درخت تنومندی را که به ان تابی بسته بودیم تا با اسمان اشنا شویم دوباره زنده کنم میخواهم...
-
سیندرلا
2 مرداد 1390 02:38
روزی شاهزاده ای با اسب سفید از راه خواهد رسید و تو را از دست جادوگر زشت یا دیو پلید نجات خواهد داد ......... تمام کودکی ما را این داستانها پر کرده بود .با انها بزرگ شدیم و با این باور , منتظر بودیم روزی مردی با قدی بلند با چشمان سیاه و ابروانی خوش ترکیب از راه خواهد رسید و ما را به سرزمین رویاها خواهد برد. این باور...
-
یادت نره ...
27 تیر 1390 04:27
چشمهات را بستی... میری بالا ... خوشت میاد باد میخوره توی صورتت و با موهات بازی میکنه انقدر میری بالا که فکر میکنی میتونی دستت رو به ابی اسمون بزنی ولی تا به خودت بیای دوباره برمیگردی پایین ... از ترس افتادن دستت رو محکم به طناب تاب میگیری ... دوست داشتی ان بالا بمونی ولی این دست تو نیست .... سرت رو هم میاری پایین...
-
یک دست ورق بود
27 تیر 1390 04:17
-
تار
27 تیر 1390 04:16
-
این روزها چه ارام میگذرد
27 تیر 1390 04:16
مدتی ایست نه اشفته میشوم نه میرنجم این روزها ارزش هر لحظه را میدانم هیچ ابری نمیتواند یاد اسمان ابی را از خاطرم بدزدد هیچ رعدی دلم را به لرزه نمیاندازد قلبم از هیچ ناسزایی به درد نمیاید هیچ نامردی خواب از چشمانم نمیگیرد این روزها چه ارام میگذرد نگاهم به درخت سیب میافتد امسال پر از شکوفه است برایت سبدی پر از سیب کنار...
-
صندوقچه قدیمی
25 تیر 1390 05:24
کوله بارم نه رنگین است نه زیبا کوله بارم سنگین است و بی ریا صندوقچه ام زمانی زیبا بود نو بود و پر بود ز رویاها راه رفته را دگر باره رفتن چه سود میگذرد زمان چه زود با خود گویم بدرود را دورد او میاید و من با چشمان باز او را خوشامد خواهم گفت مرا نیست ترسی از تنهایی دیگر نمیخواهم همراهی میاید تا مرا با خود ببرد جایی که...
-
اهوی تنها
25 تیر 1390 05:23
در اتاقی تاریک در بستری سرخ از خون قلبی شکسته انبوهی از غم بر دل نشسته خواستم نتوانستم کوشیدم امید را در مرداب جویم سراب بود شراب بود تلخ بود هر چه بود زندگی بود . نخواستم این همه سر در گمی نیافتم چراهای اشفتگی ندانستم دلیل این همه ازردگی ندیدم اسرار پنهان زندگی . نبود دستی که گیرد دستم نبود امیدی که دهد دلیلم نبود...
-
صندوقچه شکسته
21 تیر 1390 00:22
با نفس های خسته باصدای در گلو شکسته در ان خلوت تلخ از حسرت عمری که گذشت در نور کمرنگ شمع نیمه سوخنه بدون هیچ فریاد در سکوتی بی فرجام داستان زندگیش را با دلی زخم خورده با چشمانی خیس با صورتی تکیده با غمی که دیگر پنهان نیست با بغض بیگناهی با خطی اشفته بر دفتری پاره که در میان صندوقچه شکسته اش پیدا کرده بود نوشت نوشت تا...
-
کوچه ای به نام زندگی
21 تیر 1390 00:21
از کوچه ای که نامش زندگیست میگذرم تا به پایان برسم نمیدانم چرا به این کوچه قدم گذاشتم در این کوچه درهای زیادی را زدم صدای در کودکی شیرین بود از پشت ان صدای خنده میامد وقتی در عشق را زدم صدایش مرا به اوج برد کمی جلو تر از پشت ان در صدای نوزادی به گوشم رسید او را در اغوش گرفتم تا دوباره عاشق شوم درهای پیروزی , درهای...
-
فال حافظ
19 تیر 1390 21:32
خدا چقدر به او رحم کرده بود . هنوز تنش میلرزید. با خودش فکر میکرد اگر زمین خورده بود و دست یا پایش می شکست چه کسی به دادش میرسید. خودش تنها زندگی میکرد گاهی دختر یا عروسش برایش غذایی میاوردند و کارهای خانه را برایش میکردند .بیشتر از این انتظاری از انها نداشت . با اصرار زیاد شبی را با انها میگذارند ولی استقلالش را دوست...
-
برو در خانه دگر زن
16 تیر 1390 23:39
فاحشه پیری را میشناسم که خرجش از فروش معصومیت بر باد رفته دخترانیست که راه گم کرده اند عجب زمانه ای شده که فاحشه ها نجابت را ننگ میداند و تن فروشی را اصالت ! برو در خانه دگر زن در اینجا خریداری نیست! پرده نجابت دروغینت مدتهاست پاره شده ....................... به اون مخاطب بی شعور که بدجوری داره میسوزه ؛ نوشتنت بهتر...
-
ارامش
16 تیر 1390 23:38
سکوت و ارامش کامل .همین را میخواهم. امروز توی ایوان میایم تا کمی از هوای تازه استفاده کنم.هیچ صدایی نمیاید جز صدای پرندگان کوچک که از شاخه ای به شاخه دیگر می پرند. دیشب باران ریزی امده بود بوی چمن باران خورده سینه سرخها را برای پیدا کردن غذا بیرون اورده است .همسایه روبرویی درحیاط خودش است مرا میبیند دستی به هم تکان...
-
تاراج
16 تیر 1390 23:36
-
جواب نامه
12 تیر 1390 00:47
نامه ای برای بی وفای من ........................................ سلام از من , اره , منم خوبم کمی بهتر کمی خوشتر کمی خنده گهی گریه کمی اروم گهی فریاد کمی خوابم , اما , بیشتر بیدار کمی در رویا , کمی بی پروا کمی عاشق کمی فارغ کمی در فکر , به فکر بودن کمی کمتر به فکر رفتن کمی هستم به یاد گذشته کمی بیشتر , به فکر اینده کمی...