-
صندوقچه ای دیگر
30 فروردین 1392 15:00
تمام انگیزه هایم تمام غریزه هایم تمام ارزوهایم تمام رویاهای توهم زده ا م و تمام زن بودنم را درون صندوقچه ای میگذارم همه اش مال تو تو هر چه خواهی با ان بکن چشمانم مشتاقند برای کمی بیخبری چقدر بیخوابی چقدر بیخوابی فریبا ستاری
-
بهار 92
11 فروردین 1392 12:25
باز هم بهار باز هم خواهش نسیم لطیف صبحگاهی باز هم نگاهی به سوی پنجره های نیمه باز باز هم تمنای شنیدن صدای مست قناریهای همسایه باز هم نوازشی برای چشمان باز بعد از دیدن سبزی نشسته بر شاخه های خواب الود باز هم شنیدن خنده های کودکانه در لباسهای نو باز هم لذت دیدن پریدن گنجشگان بازیگوش از شاخه بر شاخه ای دیگر ناگهان صدایی...
-
امید
9 شهریور 1391 09:56
در پشت این ابرها خورشید در انتظار من است ابرها ببارید که اسمان دلم هنوز هم روشن است این زمین سرد است ولی دوباره روزی سبز خواهد شد این سکوت خود گویای رازهای نگفته من است انتظار نمیکشم که هر که امدنیست خود میاید درها را باز میگذارم این گواه باور من است حدیت دیدن گرمی و سردی روزگار نیست هر چه هست داستانی به خط خود من است...
-
شروعی دیگر
15 مرداد 1391 04:14
کنار پنچره ام کبوتر سفیدی نشسته است میترسم از جایم تکان بخوردم میترسم حرکت نسنجیده ام فراریش دهد سفید است یک دست قبلا ها داشتم شبیه اش را ولی روزی رفت و دیگر برنگشت کمی گنگ از ان حادثه نگاهش میکنم که مبادا این هم پریدنی باشد پس ارام برایش شروع به خواندن میکنم به طرفش میروم او تکانی نمیخورد من همچنان میخوانم کبوترم با...
-
باور !
15 مرداد 1391 04:13
کمی ان طرف نه دورتر از من کمی نزدیک به باورهایم دوباره میبینم که شک خود را برای دلم نشانه گرفته است ایا باورش کنم یا نه شک را میگویم دنیای سیاهیست زندگی در تردید شاید هم نه ! حفاظیست برای ابله حساب نکردنم تو بگو هر چه دلت میخواهد من میگویم اینده همه چیز را برایم روشن خواهد کرد هر دو گوشم را دروازه میکنم یکی برای ورود...
-
نگران من نباش
5 مرداد 1391 03:44
یه زمانی برای دلم گل میخریدم اما امروز باید باز هم به خرید روم چسب زاری دانه ای چند است چندتایی لازم دارم شکستنش با تو قلبم را میگویم چسباندش با من تگران من نباش چاره بی چاره گی ش هم بامن کاش درکم کم بود و به مقدار زیادی خودخواه چقدر فهمیدن درد دارد میدانم دغدغه هایت بسیار است یکیش را کم کردم خودم را میگویم نگران من...
-
دیر
5 مرداد 1391 03:41
تو مثل ان قناری خوش صدایی هسنی که اواز خواندن را خوب میداند . مستم میکنی و گیج . افسوس که بالهای پروازت را چیده اند . هیچ میدانستی تو نیازی به قفس نداری ؟ تو پرواز را فراموش کرده ای . گاهی دوست دارم پنجره را ببندم . زود پیر شدی . برای تو زود بود .
-
مرا ببوس برای اخرین بار
5 مرداد 1391 03:39
مرا ببوس مرا ببوس برای آخرین بار ترا خدانگهدار که میروم بسوی سرنوشت بهار ما گذشته گذشته ها گذشته منم به جستجوی سرنوشت گم شده بودم درعالم خیال خودم ...خوب و بدش رو کاری ندارم ولی فکرهای خودم بودم و دنیایی که مال من بود... که صدای خواننده دوره گرد من را از خلوتم بیرون اورد . صداش عجیب گیرا بود ... جوان بود . این اهنگ و...
-
وقتی که دیر میشه
5 مرداد 1391 03:37
انقدر در خیالت گم خواهم شد که دیگر نتوانی در واقعیت پیدایم کنی انقدر دور خواهم رفت که دیگر دستت به من نرسد انقدر شنا یاد خواهم گرفت که در عمق هیچ دریایی صیدم نخواهی کرد انقدر در تاریکی قدم خواهم زد که با هیچ چراغی در دل شب دیده نخواهم شد در رویاهای دور شناور در تاریکیهایی که خود نخواسته بودم برای همیشه پنهان خواهم شد...
-
به یاد دوستی که باید با خاطراتش زندگی کرد
5 مرداد 1391 03:34
ای حجم تاریک دلتنگی ای انبوه صداهای تو خالی ای قولهای به خاک کشیده قاصدک دیگر مرد ستاره های روشن اسمانش دانه دانه سوخت و پژمرد نفسهایش دیگر رو به خاموشیست دیگر لبهای شیشه ایش را هوس بوسه ای نیست هر دم تنش سرد میشود سرد دیگر از او صدایی نیست همه امیدهایش را مرگ در قحطی روشنایی بلعید توده سیاه شب او را از همه ما دردید...
-
اولین حرف حق امسال
13 فروردین 1391 11:55
بهار امسال هوایی ازادی دارد خداحافظ دورغ و ریا
-
اخرین حرف امسال
28 اسفند 1390 15:38
سلام زغال !!! امسال زمستون رو هم با رو سفیدی گذروندم ... لطفا به من افتخار نکن
-
وسوسه
23 اسفند 1390 20:21
میخوام بدانم ... ایا شعله درون قلبم , یا تصویر رویا شبانه ام , خواهی شد؟ ایا دلیل ضربه های قلبم , دنیای قابل لمسم , یا افتاب پنجره ام ,یا نور ماهم , تا اخرین نفس , دلیل بودنم , خواهی ماند؟ ایا نوازش شبانه ام یا بوسه ای برای لب تشنه ام , دور از چشم ملامت گران خواهی بود؟ سرزنشم مکن ایا تو شریک این سیب از بهشت اورده ام...
-
خواهش
21 اسفند 1390 13:34
حسی را گم کرده ام کاش دوباره ان حس را به من هدیه میدادی و مرا با خود میبردی به ان دورها به اسمانها بالاتر از ابرها در میان کهکشانها فقط برای یکبار تا حس زیبای بودن در من دوباره جوانه زند فریبا ستاری
-
مستم در خوشی
11 اسفند 1390 09:25
ارام و بی صدا در ارامشی که وصف نشدنی ست در یک خلسه ای خوشایند شناورم در یک رویایی خوش در سکوتی دلپذیر و شیرین در خلوت خود به هیچ چیز فکر نمیکنم می دانی چرا ؟ زیرا مستم در خوشی گوش میکنم هیچ صدایی نمیاید گرم هستم چشمهایم برق میزنند صدایم نمی لرزد میخندم ولی ارام نه بلند در دل میگویم گوش شیطان کر ! فریبا ستاری اولین روز...
-
دلبر رعنا
7 اسفند 1390 12:30
دام نهادم که تو را روزی گرفتار کنم خود ندانسته در دام تو گرفتار شدم خواستم این بود تا سحر تو را به زنجیر کشم خود ندانسته افسون ان دو چشمان خمار تو شدم هوس این بود با شراب عشق تو را مست کنم اما با جرعه ای از عشقت خود مدهوش شدم حال که افتاده ام در دامتو خراب ان چشمانتو مست از جام شرابت باید اقرار کنم خوش به انم که در...
-
عشق
28 بهمن 1390 15:18
عشق را عشق است و عاشقی معشوق را ستایش کردن است و دیوانگی مستی حرام نیست و دل را نیست ازادگی عشق را مروت باید و مردانگی دلم را داده بودمت از برای احتیاط ان را بود تمام سرمایه ام در زندگی گر تو را قلبی است درون سینه ات مشکن دلم , این نیست رسم دلدادگی فریبا ستاری
-
این زمستان
27 بهمن 1390 12:24
میان این همه درخت در بهار , امدی و بر درخت خزان زده ام نشستی بیا و این زمستانم را گرم نگهدار فریبا ستاری
-
اوج
27 بهمن 1390 12:16
مخمل نرم شب میاید و من با شب قرار ملاقات دارم هر شب نامه ای مینویسم از صدای نرم پرواز پرنده خیالم که ازادانه پر میکشد و مرا به هر سو با خود میبرد تا برایم ترانه امید بخواند و با صدای نرم بالهایش مرا به شعف اورد لذتیست در این شکسته شدن سکوت شبانه سر مستم از هم اغوشی حس درونم بر روی این برگه سفید کاغذ رازیست در این رقص...
-
خواب
26 بهمن 1390 13:46
دلم یه اسمون ابی میخواد یه هوای افتابی یه رود جاری یه اواز رویایی یه داستان عشقی یه دست گرم پر محبت یه شونه قوی برای گاه گداری یه بالش نرم با بوی عطرگل یاس تو رو به خدا قسم بیدارم نکن از این خواب ناز . . . فریبا ستاری
-
بهانه
21 بهمن 1390 20:31
در پرواز خیالم می بوسم گلهای یاسی را که پنهانی به من داده بودی قلبهایمان تشنه بود نگاه مان در تمنا به یاد میاورم حکایت من و تو ساده دلی و صداقت بود معنای نگاه من و تو تعبیر معنایی ازعشق بود لب تشنه بود بوسه بهانه لب بود قلب در تمنای ضربه های تند و گرمای تن بود رویا بود خواب بود نمیدانم هر چه بود زیبا بود هر چه بود...
-
هرز میروی
16 بهمن 1390 16:02
نگاهت میکنم که چگونه پشت نقابی از رنگهای تند گم میشوی چه ارزان نجابت را از دست داده ای حیف میشوی حرام میشوی هرز میروی ولی خوب میدانم که در خلوت خود اهی از حسرت میکشی فریبا ستاری
-
پل
8 بهمن 1390 19:24
به یاد داشته باش همیشه برای من و تو که از پشت پنجره های اتاقهای گرم باران ذوق شاعری را به وجد میاورد , هستند کسانی که در زیر این شاعرانه های قطرات باران با شکمی گرسنه میخوابند ................ کنار پل ستارخان زن خود را در میان چادر سیاه و کثیف پیچیده بود و مرد با کتی که نشانه سخاوت همچون من و تویی است , کودکی را در...
-
سکوت مطلق
29 دی 1390 19:27
دلم میخواد یه جایی پیدا کنم که در ان سکوت مطلق باشه میگن سکوت مطلق خیلی ترسناکه ... این رو دوست دارم امتحانش کنم یه جایی مثل کویر کویر سکوتش بکر و دست سرخوردست انجا بشینیم به هیچی فکر کنم . . . ۸۹/۱/۲۸ فریبا ستاری
-
باران
29 دی 1390 19:22
خسته ام از این همه پلیدی از این همه مردم فریبی ببار باران بار دیگر شست و شو ده دل زمین را قلبها را دیده ها را میخواهم باز نوید اینده روشن را دردل بپرورانم ببار باران من در اشتیاق دیدن رنگین کمانم اسمان ابی را خورشید گرم را امید یک روز روشن را در دل می پرورانم فریبا .ستاری 21 آبان1388
-
شروع
9 دی 1390 19:43
از اغاز شروع میکنم الفبای زندگی و راه و رسم ازاد بودن را از هوای تازه جرعه جرعه سر میکشم تا مست شوم این زمستان نیز میگذرد پشت شیشه های یخ زده به قلبم گواهی روزهای بهتری را میدهم : " بیا تا با هم به بلندترین جای زمین برویم از انجا زمین چه زیباست انجا از زشتی ها دور خواهیم بود هوای تازه کوهستان را با جام عشق سر...
-
اخرین چرخ
3 دی 1390 10:22
رقصید و رقصید و رقصید برایش مهم نبود که بر روی دریاچه ای که یخهایش هنوز نازک بود برای راه رفتن , میرقصید باد سردی می وزید و با موهایش بازی میکرد .صورتش از سرمای زیر صفر دریچه سرخ شده بود . گرمای خونی که در رگهایش جریان داشت , سرمای هوا را به سخره گرفته بود . دایره ها پشت دایره بر روی صورت یخ کشیده میشد و او با شادی و...
-
عادت
3 دی 1390 10:20
-
...
27 آذر 1390 21:57
یک همراه خوب کسی هست که باعث پیشرفت ما در زندگی شود اگر احساس کردی به عقب برگشتی این رو قبول کن که در انتخابت اشتباه کرده ای
-
گلایه
27 آذر 1390 21:56
راستی ماهی سیاه کوچولوی تو قصه هاچی شد علی ناز و کوچولو چه بلایی سرش امد کسی هست اشکهای پریای تو قصه رو پاک کنه زنجیر پاهای خسته شونو باز کنه دستامو که تو باغچه کاشته بودم سبز نشدن ارزوها ورویاهای شیرینم همه فراموش شدن حالادیگه گنجشکها کجا باید تخم بذارن نمیدونم خوابهای قشنگمو برا کی باید تعریف بکنم نمیدونم هرچند...