ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زیر خاک
قلبم نخواهد شکست
خاک خواهد شد
دستهایم دیگر التماس نخواهند کرد
خاک خواهند شد
اسوده خواهم خوابید
در ان بستر سرد خاک
روحم دیگر ازرده نخواهد شد
ازاد خواهم شد
بر روی خاکم لاله بکارید
میدانم که در بهاران
دوباره زنده خواهم شد
فریبا ستاری
غفلت
..............................
در کوچه پس کوچه های زندگی
به یاد دارم ان بوسه ای که از من ربوده بودی
در شکار لحظه ای در کمینم نشسته بودی
تا چشم بر هم زدم تو شهد لبم نوشیده بودی
در ان خلوت شیرین برای اولین بار
وجودم را تو به اتش کشیده بودی
همچون مستی بردیوار تکیه کردم
تا به خود امدم نبودی رفته بودی
ف .ستاری دی / ۸۸
فریبا ستاری
چشمانش را گشود.همه جا ساکت بود.زمین سبز را بویید.قطره زلال شبنم روی گل سرخ بر گونه هایش چکید.به افق نگریست.رنگین کمان چقدر زیبا بود.به سجده افتاد.دست مهربان خدا او رابه ارامش رسانده بود
فریبا ستاری
با صدای بلند گریه کن
با صدای بلند خدا را صدا کن
دست به اسمان ببر و خوب دعا کن
بغض در گلو خاموش مکن
خوب فریاد کن
در تنهایی گریه مکن
مرا هم صدا کن
فریبا ستاری