خواب های خوش


عشق را نوشیدیم،

بوسه را چشیدیم،

و طعم همنفس شدن را

هرگز از خاطر نبردیم.


فاصله‌ها را تاب آوردیم،

دوری‌ها را به اشک سپردیم،

و نفس‌هایمان را

با آه زنده نگه داشتیم.


تا شاید روزی

دیداری بر سرنوشت‌مان رقم بخورد.


اما ترس من،

نه از این دیدار دوباره،

که از زخم تازه‌شدن دردهاست؛

دردی که مرهمی ندارد

جز وصال.


می‌ترسم

از بیدار شدن،

از خواب‌هایی که تنها

وصال را در رویاها می‌گنجانند.


کاش هرگز

از این خواب‌ها

بیدار نمی‌شدیم.


فریبا ستاری