فرشته ی من


سخت ترین درس زندگیم این بود که یاد بگیرم  " تو می ایی که نمانی "
و چقدر این درس برای من سخت و نفس گیر است
هیچ امدنی برای ماندن نیست
حتی فرشته ها هم روزی خواهند رفت 
انها زود می ایند و زود هم می روند
زود می ایند به موقع و بدون هیچ تاخیری

درست سر بزنگاه

و زود میروند خیلی زودتر از انتظار

درست همان موقع که تو دل کندن نداری

انگاه تو زیبایی وجودشان را در جای پای ارامشی که دز زندگیت به جا گذاشته اند می بینی



فریبا ستاری




تو



تمام قاصدکها خبر از تو میاورند که نیستی


انها نمیدانند که


سند عشق را به نام تو زدم !



فریبا ستاری



نفس



تمام خیالهای دنیا را کاشتم

سبز شدند


من خوش خیال نبودم
واقعیت همانی بود که خیال میکردم


فریبا ستاری



صندوقچه ای دیگر


تمام انگیزه هایم

تمام غریزه هایم

تمام ارزوهایم

تمام رویاهای توهم زده ام

و تمام زن بودنم را

درون صندوقچه ای میگذارم

همه اش مال تو

تو هر چه خواهی با ان بکن
چشمانم مشتاقند برای کمی بیخبری

چقدر بیخوابی
چقدر بیخوابی


فریبا ستاری

بهار 92


باز هم بهار

باز هم خواهش نسیم لطیف صبحگاهی

باز هم نگاهی به سوی پنجره های نیمه باز

باز هم تمنای شنیدن صدای مست قناریهای همسایه

باز هم نوازشی برای چشمان باز بعد از دیدن سبزی نشسته بر شاخه های خواب الود

باز هم شنیدن خنده های کودکانه در لباسهای نو

باز هم لذت دیدن پریدن گنجشگان بازیگوش از شاخه بر شاخه ای دیگر

ناگهان صدایی دلم را میلرزاند

هراس شنیدن صدای برخوردن گنجشگی بر شیشه های پاک شده ی نامرئی

باز هم دلم میلرزد

باز هم دلم میشکند

باز هم روزی چند بار این صدا را میشنوم ...



...


فریبا ستاری



امید

 

 

 

در پشت این ابرها  

خورشید در انتظار من است 

ابرها ببارید که اسمان دلم هنوز هم روشن است

 

این زمین سرد است  

ولی دوباره روزی سبز خواهد شد 

این سکوت خود گویای رازهای نگفته من است  

 

انتظار نمیکشم که هر که امدنیست خود میاید 

درها را باز میگذارم  

این گواه باور من است 

 

حدیت دیدن گرمی و سردی روزگار نیست  

هر چه هست  

داستانی به خط خود من است  

 

کمی صبر داشته باش  

ای پرنده بی قرار دلم 

پایان هر شب سیه سپیدی صبحدم است   

 

  

 

فریبا ستاری

شروعی دیگر

کنار پنچره ام کبوتر سفیدی نشسته است

میترسم از جایم تکان بخوردم

میترسم حرکت نسنجیده ام فراریش دهد

سفید است یک دست

قبلا ها داشتم شبیه اش را

ولی روزی رفت و دیگر برنگشت

کمی گنگ از ان حادثه نگاهش میکنم که مبادا این هم پریدنی باشد

پس ارام برایش شروع به خواندن میکنم

به طرفش میروم

او تکانی نمیخورد

من همچنان میخوانم

کبوترم با چشمهایش میگوید " ایا اماده ای ؟ "

پنچره باز است

من هم هوای پرواز دارم  

 

 

 

فریبا ستاری 

 

۹۰/۱۱/۸ 

 

باور !

 

کمی ان طرف
نه دورتر از من
کمی نزدیک به باورهایم
دوباره میبینم که شک خود را برای دلم نشانه گرفته است
ایا باورش کنم یا نه
شک را میگویم
دنیای سیاهیست زندگی در تردید
شاید هم نه ! حفاظیست برای ابله حساب نکردنم
تو بگو هر چه دلت میخواهد
من میگویم اینده همه چیز را برایم روشن خواهد کرد
هر دو گوشم را دروازه میکنم
یکی برای ورود و دیگری را برای خروج
سر درد نمیخواهم
قیمت دستمال هم با نرخ نان رو به افزایش است


فریبا ستاری 

 

نگران من نباش

 

یه زمانی برای دلم گل میخریدم
اما امروز باید باز هم به خرید روم
چسب زاری دانه ای چند است
چندتایی لازم دارم
شکستنش با تو
قلبم را میگویم
چسباندش با من
تگران من نباش
چاره بی چاره گی ش هم بامن
کاش درکم کم بود و به مقدار زیادی خودخواه
چقدر فهمیدن درد دارد
میدانم دغدغه هایت بسیار است
یکیش را کم کردم
خودم را میگویم
نگران من نباش
من به این وضع عادت کردم 

 

 

فریبا ستاری 

 

دیر

 

 

تو مثل ان قناری خوش صدایی هسنی که اواز خواندن را خوب میداند .
مستم میکنی و گیج .

افسوس که بالهای پروازت را چیده اند .
هیچ میدانستی تو نیازی به قفس نداری ؟
تو پرواز را فراموش کرده ای .
گاهی دوست دارم پنجره را ببندم .
زود پیر شدی .
برای تو زود بود .