ایا از من نامی باقی خواهد ماند؟

 

  دستم نبود پر ز گلهای یاس خوشبو

 پاهایم نبود در اشتیاق دویدن از برای او

 در نبودش اه بود و حسرت

درحسرتش لبخند گل میشد پرپر

از برای ان گل, بلبل اسیر بیداد میشد

 در گنج قفس نفسهایش تنگ میشد

در تنگنای قفس پرهایش بر باد میرفت

چهلچراغ حرم یک به یک بی نور میشد

پرده ها از هم میدرید و زود می فرسود

گلهای قالی در خشم خورشید زرد میشد

اقاقی رسم گل دادن را از یاد میبرد

 اخرین برگهای دفترم را موریانه بیرحمانه میخورد

دیگر نبود ناله نحیفی

نه جای خالی نه هیچ حرفی

میدیدم اخرین خطهای درهمم را باد با خود میبرد

 در میدان شهر چون برگ بر باد میشد

گویی در میان خنده های تلخ  میگفت

از تو هیچ چیز باقی نخواهد ماند

از تو نامی  باقی نخواهد ماند

قطره اشکی اخرین حرفم را میزد

اه در انتهای راه یاد من با خاطرها نخواهد ماند

 نامی از من باقی نخواهد ماند 

 

فریبا. ستاری.........مرداد/۸۸