یک دست ورق بود
هوس بازی کردم
طرف خیلی قهار بود
کمی هم اهل تقلب
از بخت بد دل در گروش گذاشتم
من ساده قمار با دلم کردم
در قمار عاشقی , عشق را هم باختم
ف. ستاری
کفشهای قرمزم را میپوشم
با لباس تنگ سیاهم
برای عشق از دست داده ام عزادارم
صدایت را از دور میشنوم که میگوید
دامنت کوتاه است
و من
با لبخندی از تمسخر نگاهت میکنم
ف ستاری
بیا
دستی بزن بر در این خانه
گرم کن این قلب عاشق دیوانه
بهار من ارام بیا باز
با بوی سحر ,
با بوی باران
بیا به بالین پر ز خواهشم
بیا ارام کن نوازشم
ارام بیا
مبادا که باز بگیرد زمستان سر راهت بهانه
ارام بیا
باصدای اواز بلبلان مست
که تو را من هنوز چشم به راهم
۸۹/۱/۲۵ فریبا .ستاری
پرنده کوچک دلم
صدای رعد و برق میاد
نترس
هوا تنگ است
صبر کن
این ابرها باور همراه اورده اند
بهار سبز در را ه است
ندا اید از اسمان
دوباره لاله ها سبز میشوند
دوباره بوی عطر گل سیب
تو را مست خواهد کرد
صبر کن
بهار سبز در راه است
۱۰ اسفند ۸۸ فریبا ستاری
سال جدید بر همگی مبارک
زیر خاک
قلبم نخواهد شکست
خاک خواهد شد
دستهایم دیگر التماس نخواهند کرد
خاک خواهند شد
اسوده خواهم خوابید
در ان بستر سرد خاک
روحم دیگر ازرده نخواهد شد
ازاد خواهم شد
بر روی خاکم لاله بکارید
میدانم که در بهاران
دوباره زنده خواهم شد
فریبا ستاری
غفلت
..............................
در کوچه پس کوچه های زندگی
به یاد دارم ان بوسه ای که از من ربوده بودی
در شکار لحظه ای در کمینم نشسته بودی
تا چشم بر هم زدم تو شهد لبم نوشیده بودی
در ان خلوت شیرین برای اولین بار
وجودم را تو به اتش کشیده بودی
همچون مستی بردیوار تکیه کردم
تا به خود امدم نبودی رفته بودی
ف .ستاری دی / ۸۸
فریبا ستاری
چشمانش را گشود.همه جا ساکت بود.زمین سبز را بویید.قطره زلال شبنم روی گل سرخ بر گونه هایش چکید.به افق نگریست.رنگین کمان چقدر زیبا بود.به سجده افتاد.دست مهربان خدا او رابه ارامش رسانده بود
فریبا ستاری
با صدای بلند گریه کن
با صدای بلند خدا را صدا کن
دست به اسمان ببر و خوب دعا کن
بغض در گلو خاموش مکن
خوب فریاد کن
در تنهایی گریه مکن
مرا هم صدا کن
فریبا ستاری