اسیر دست خاکم اما پروازم ارزوست

 
 
ایا به مرگ فکر کردن دلیل افسردگی است  یا نگرشی ساده برای پایان راهیست که در انتظار همه ماست ؟ پایانی اجتناب ناپذیر یا شاید هم شروعی تازه بعد از تجربه های تلخ و شیرین که نام ان را زندگی گذاشته ایم ؟ هر اغازی را پایانیست . فاصله بین این دو را چگونه بوده ایم ؟ بعد از مرگ به کجا میرویم به عرش یا به قعر؟ شاید فکر به قعر رفتن است که مرگ را چهره ای کریه داده است.چرا نعمتی که خدا به بندگانش میدهد تا پایانی باشد برای همه دردها و روح زخم خورده شان   اینگونه باید ترسیم شود ؟ در این ارامش ابدی چه رازی نهفته است که عده ای را به وحشت میاندازد.
 
یادم میاید که رفته بودیم سر خاک پدرم برای چند لحظه ای تصمیم گرفتم که در یکی از قبرهای خالی بهشت زهرا بخوابم .شاید فکر کنید که افکارم صادق هدایتی شده است. اخه یکبار برادرم همین را بهم گفت ولی خداییش شما چی فکر میکنید. ایا مرگ اینقدر ترسناک است که صحبت کردن از ان مانند تابوست ؟ 
نظرات 4 + ارسال نظر
آرمین آران 8 خرداد 1390 ساعت 08:24 ق.ظ http://aranlar.blogsky.com

فکر نکنم فکر کردن به هر چیزی بتونه دلیل بر چیز دیگه ای باشه
انسان اگه فکر نکنه که راه رو از چاه تشخیص نمیتونه بده
صادق هدایت به پوچی رسید که کاملا متفاوته

.سپندار . 11 خرداد 1390 ساعت 07:56 ب.ظ http://nezakat.blogsky.com

مرگ تنها بخشی از زندگی موجود زنده است که بهترین است چرا که در آن هیچ درد و غمی نیست و سراسر هیچ است .

و چه شیرین است ...

دل بارونی 17 خرداد 1390 ساعت 09:15 ق.ظ

بعضی ها روزی صد بار آرزوی مرگ می کنن و بعضی ها عاشق

نفس کشیدن .. هراس از مرگ .. ترسیست که به خاطر از دست

دادن داریم .. از دست دادن هر چیزی که دوست داریم باعث ترس

میشه .. اونوقت فکر کن که با مرگ چیزی به اسم زندگی با همه ی

متعلقاتش رو از دست می دیم .. هر چی وابستگیهامون بیشتره

ترسمون هم بزرگتره .. نمی دونم برات دلی وابسته آرزو کنم یا

وجودی مستقل و بدون ترس .. ترجیح می دم برات سلامتی و

آرامش از خدا بخوام

مهرداد 23 خرداد 1390 ساعت 03:23 ق.ظ

بیشتر دوست دارم به زندگی فکر کنم تا به مرگ
به موقعش خودش میاد
زندگی کن فریبا خانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد