منتظر

 

  جای خالیت سرد بود در کنارم

 

دستهای گرمت نبودند در انتظارم

  

درمیان دفتر خاطراتم هیچ نبود از تو حرفی

 

در ان عکس یادگاری

 

لبخند تو , نداشت رنگی

 

در حاشیه جاده های زندگی

 

نبود مسافری , همراه یا چشم به راهم

 

اسمان دلم پوشیده بود از ابر سیاهی

 

زمین زیر پایم بود تشنه قطره ابی

 

چون کودکی که در انتظار دیدنت پیر میشد

  

ایستاده بودم در  چشم به راهی

 

نفس از برای امدنت دیر میکرد

 

ضربه های تند قلبم , دل را , بیشتر اسیر میکرد

 

چند قدمی بیشتر نمانده از ان همه بیقراری

 

منتظرت می مانم , تا از دور بیایی

 

 

 ف ستاری................۶/۵/۸۸ 

 

  

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی 2 دی 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

افرین خیلی قشنگ بود

. 2 دی 1389 ساعت 09:27 ب.ظ http://nog.blogsky.com

سلام
خوبی
بازم خوب می نویسی
امیدوارم زندگیت هم مثل نوشته هات قشنگ باشه
موفق باشی

فرشاد 2 بهمن 1389 ساعت 04:41 ب.ظ http://40barg.blogsky.com

فریبا درد دوری هم بد حسیه
خیلی سخته
کاش دوباره ببویم عطر تورا
که میبوسیدی لبانم را
آه کی میآیی تو
دلم تنگست
تنگ شور عشقی که تو در من نهادی

فرشاد 3 بهمن 1389 ساعت 01:10 ق.ظ http://40barg.blogsky.com

فریبا مثل اینکه نوشته هام نظرتو جلب کردن؟

من هیچ وقت نگفتم از نوشته هات بدم میاد ... گفتم منو دچار شوک میکنه ... فقط نمیدونم چرا یهو بین این نوشته هایی که خیلی عمیق هست میری دنبال سبک ایرج میرزایی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد